نقشه‌هایی که نقش برآب شدند



سهیلا نوری
برخاست تا برای زنان جامعه اش موثر واقع شود. شنیدن جمله«خب زن است دیگر! متوجه این چیزها که نمی شود » از این طرف و آن طرف، احوالش را به هم می ریخت و همین باعث شد با وجود تحصیلاتش در حوزه مترجمی زبان انگلیسی، به سراغ رشته مهندسی مکانیک برود.هدفش را با جدیت دنبال کرد تا اینکه موفق شد نخستین « مجتمع فنی بانوان » را در شهر یزد راه‌اندازی کند. مجتمعی که کارهای تعویض روغن، شست‌وشو، خدمات برق رسانی و تعمیرات خودروهای بانوان، توسط تعدادی از بانوان آموزش دیده در آن انجام می شد تا به این ترتیب نیاز بانوان برای تعمیر و یا بازدیدهای دوره ای اتومبیل‌شان با وضعیت بهتری انجام شود. اما این اتفاق جالب توجه عمر کوتاهی داشت و در حال حاضر خبری از تنها  «مجتمع فنی بانوان» ایران نیست.



سمیه یکتا نسب، بانویی که با جسارت هر چه تمام‌تر و در سایه تلاش‌های بسیار نخستین مجتمع فنی بانوان را در ایران راه‌اندازی کرد، پای گفت‌و‌گو با ما نشست تا از دلایل منحل شدن این مجتمع برایمان بگوید.«یادم هست وقتی خیلی کم سن و سال بودم، آرزو داشتم فضانورد بشوم و می‌خواستم نخستین فضانورد زن در دنیا باشم، برای همین تمام ذهنم را درس خواندن و یادگیری زیان انگلیسی پر کرده بود. بعدها هم در رشته مترجمی زبان انگلیسی دانشگاه کاشان پذیرفته شدم و به اصرار خانواده در این رشته ادامه تحصیل دادم. پس از فارغ‌التحصیلی مدتی را در آموزشگاه‌های زبان مشغول تدریس شدم اما از آنجا که هیچوقت به تدریس علاقه نداشتم، نتوانستم در آن شغل دوام بیاورم. مدتی بعد در یک آژانس مسافرتی مشغول به کار شدم و از کارم هم رضایت داشتم تا اینکه همکاری‌ام با آن شرکت نیز قطع شد و تصمیم گرفتم در رشته دانشگاهی مهندسی مکانیک ادامه تحصیل بدهم. ترم دوم دانشگاه بودم که با شنیدن یک جمله ناراحت کننده مسیر اهدافم تغییر کرد.»
تصمیم پرحاشیه
سمیه یکتا نسب آن جمله ناراحت‌کننده را روزی شنید که برای رفع مشکل جزئی خودروشخصی‌اش به تعمیرگاه رفته بود؛ «کم و بیش از مشکلات خودرو سر در می‌آوردم به همین خاطر وقتی دیدم صاحب تعمیرگاه خانمی را که برای برطرف کردن ایراد جزئی خودرو‌اش به آنجا آمده بود، نه تنها براحتی دست به سر کرد و گفت دو ساعت دیگر برگردد که با لحن تمسخر آمیزی به مشتری‌اش گفت «زن هست دیگه، از ماشین که چیزی سرش نمی‌شه، هرچی هم بهش بگی قبول می‌کنه حالا تا برگرده کارهای شما انجام شده.» شنیدن آن جمله به قدری برایم سخت بود که نتوانستم تاب بیاورم، بسرعت از تعمیرگاه خارج شدم، همان روز به خودم قول دادم خیلی زود در شهرمان یک تعمیرگاه مختص بانوان راه‌اندازی کنم تا دیگر بانوان برای رفع مشکلات خودروهایشان مورد تمسخر یا کم فروشی مردها قرار نگیرند. فردای آن روز برای گذراندن دوره کارورزی تعمیرات خودرو، از دانشگاه نامه گرفتم و در تعمیرگاه همان مردی که آن زن را دست به سر کرده بود، دوره کارورزی‌ام را آغاز کردم. آن زمان مادرم فوت شده بود اما پدرم که به‌دلیل تصادف دچار ضایعه نخاعی شده بود با این تصمیم من مخالفت کرد. می‌گفت این کاری نیست که بتوانی از پس آن بر بیایی، اما با این همه، همسرم تنها تکیه گاه محکم من بود. همکلاسی دانشگاهم بود و او هم نامه کارورزی‌اش را گرفت تا با هم در نمایندگی سایپا مشغول شویم. اگرچه که آنجا کسی من را جدی نمی‌گرفت و به‌دلیل اینکه اجازه نمی‌دادند روی خودروها کار کنم مجبور می‌شدم خودروی شخصی‌ام را با خودم ببرم، اما من که نمی‌خواستم ناامید شوم، با تمام توان به کارم ادامه می‌دادم و خوشبختانه موفق هم بودم چراکه معمولاً خانم‌هایی که برای تعمیر خودرو به آن نمایندگی می‌آمدند از حضور من استقبال می‌کردند یا بعضی از مردها اصرار داشتند من مشکل خودروی آنها را برطرف کنم زیرا می‌گفتند خانم‌ها با دقت بیشتری کار می‌کنند. همه این اتفاق‌ها قوت قلبی برای من بود و موجب پیشرفتم می‌شد.
با پایان دوره کارورزی به تهران آمدم و 5 مرحله آموزشی را در سایپا یدک مرکزی گذراندم و در نهایت با گذراندن دوره‌های متعدد و در حالی که مراکز مختلف می‌گفتند این کار سرفصل مردانه دارد و نمی‌توان برای راه‌اندازی یک تعمیرگاه مختص بانوان مجوز صادر کرد، توانستم راه‌اندازی مجتمع فنی بانوان را از طریق شورای شهر، شهرداری یزد و نصب بیلبورد به اطلاع همشهری هایم برسانم.
گلایه‌ها و سوء‌تفاهم ها
«طی روزهای گذشته، یکی از شبکه‌های تلویزیونی از من دعوت کرد تا در برنامه زنده آن شبکه حضور پیدا کنم. در آن برنامه صبحگاهی من به‌عنوان یک مهندس مکانیک معرفی شدم که با یک کارآفرینی خاص و با همکاری بانوان تعمیرگاهی مختص بانوان دارم در صورتی که واقعیت چیز دیگری است؛ نزدیک به دو سال از منحل شدن آن مجتمع می‌گذرد و به همین دلیل وام کارآفرینی که از بانک دریافت کرده بودم از من مسترد شده است. راستش را بخواهید من از پخش آن برنامه صبحگاهی رضایت چندانی ندارم و از اتفاقاتی که در طول آن برنامه گذشت گله‌مند هستم زیرا آن طور که باید و شاید به حرف‌های من پرداخته نشد» سمیه با بیان این موضوع ادامه داد: برای راه‌اندازی مجتمع فنی بانوان که نام خواهر مرحومم را برای آن انتخاب کرده بودم، از طرف مرکز و نهادی حمایت نشدم، با این حال از آنجا که خودم دوره کامل دیده بودم خواستم تا آموزش داوطلب‌ها را بر عهده بگیرم تا مجتمع فنی شایسته‌ای راه‌اندازی شود اما این اجازه را به من ندادند و گفتند داوطلب‌ها باید تحت تعلیم مردها قرار بگیرند. از طرفی دیگر، با وجود اینکه به اداره آموزش فنی و حرفه‌ای یزد تأکید کرده بودم به داوطلب‌ها در دوره آموزشی سخت بگیرند اما صریح می‌گویم آن تعداد از بانوانی که برای این کار انتخاب شده بودند مهارت چندانی در تعمیرات خودرو نداشتند و همین باعث شد در مدت4 ماهی که مجتمع فنی بانوان دایر بود بر همه کارها نظارت مستقیم داشته باشم تا مشتری‌ها آنجا را ناراضی ترک نکنند. علاوه بر این من خودم یک زن هستم و دغدغه‌های بانوان را بخوبی می‌شناسم، برای همین دوست داشتم خانم‌هایی که با من همکاری می‌کنند یا کسانی که برای انجام کارهای خودروشان به مجتمع می‌آمدند آن دقایق یا ساعت‌ها را در آرامش خیال بگذرانند، به همین خاطر گوشه‌ای از مجتمع را به یک مهدکودک اختصاص داده بودیم تا مادران از بابت فرزندان‌شان نگرانی نداشته باشند، اما حیف که همه این تمهیدات فقط از دی ماه 1394 تا فروردین ماه 1395 ادامه داشت.
همانطور که گفتم انتظارم از بانوانی که برای کار به مجتمع فنی سحر آمده بودند بالا بود و در رفتارهایم با آنها سختگیری می‌کردم ولی آنها که نمی‌خواستند حساسیت کارمان را درک کنند، فقط کمتر از 4 ماه دوام آوردند و هر کدام به بهانه‌های مختلف آنجا را ترک کردند. به همین دلیل روزهای پایانی سال 1394 و پیش از تعطیلات نوروز، با وجود تعداد زیادی خودرو که برای شست و شو بیرون مجتمع صف کشیده بودند دست تنها مانده بودم و مجبور شدم به تنهایی کار مشتری‌ها را راه بیندازم. در نهایت با وجود اینکه تمام هم و غم‌ام آسایش زنان شهرم بود، این مجتمع بسیار زودتر از آنکه انتظارش می‌رفت، متوقف شد و من ماندم با میلیون‌ها تومان بدهی بانکی (برای راه‌اندازی مجتمع و تهیه امکانات مجتمع فنی که در حد یک تعمیرگاه سایپا یدک مجهز بود) و تنها کسی که در این بین به دادم رسید پدرم بود که خانه‌اش را در ازای بازپرداخت بدهی‌های من فروخت.
طلوع روشنایی
سمیه که با مرور آن روزها احوالش به هم ریخت ادامه داد: حالا که نزدیک به دو سال از آن زمان فاصله گرفته ام، متوجه شده‌ام اگر این کار را در شهر‌های بزرگتر و پیشرفته تری انجام می‌دادم نتیجه بهتری می‌گرفتم و چه بسا که هنوز آن مجتمع برقرار بود.  این در حالی است که سمیه یکتا نسب در همان مدت کوتاه ثابت کرد ظرافت‌های زنانه و روحیه‌ای که مختص بانوان است در بسیاری از کارهای مربوط به تعمیرات خودرو کارآیی خوبی دارد چراکه به گفته خودش بواسطه دقت زنانه
بارها و بارها با شنیدن صدای خودرو ایراد آن را تشخیص می‌داد به همین خاطر است که می‌گوید: درست است که از آن همه تلاش و ذوق برای راه‌اندازی مجتمع فنی مختص بانوان خاطره خوشی ندارم اما من به این کار علاقه خاصی داشته و دارم به همین دلیل در صورتی که شرایط مناسب فراهم باشد از چنین کاری استقبال خواهم کرد. کما اینکه به‌تازگی اهالی مجتمع 880 واحدی که در آن ساکن هستیم از من خواسته‌اند در بخشی از محوطه مجتمع، کارواش یا واحدی برای تعمیرات خودرو، آن هم مختص بانوان راه‌اندازی کنیم. من هم از این پیشنهاد استقبال کردم و در صورتی که زمینه مناسبی برای این کار وجود داشته باشد و شرایطی فراهم شود که به پسر کوچولوی من لطمه‌ای وارد نشود، پس از گذراندن یک دوره آموزشی دیگر به‌منظور کسب مهارت‌های سابق این مسئولیت را خواهم پذیرفت.  

نیم نگاه
به تازگی از من خواسته‌اند کارواش یا واحدی برای تعمیرات خودرو مختص بانوان راه‌اندازی کنم از این پیشنهاد استقبال کردم و در صورتی که زمینه مناسبی وجود داشته باشد و به پسر کوچولوی من لطمه‌ای وارد نشود، پس از گذراندن یک دوره آموزشی به‌منظور کسب مهارت‌های سابق این مسئولیت را خواهم پذیرفت